-
کاش به دنیا نمی امدم
شنبه 27 مهرماه سال 1387 21:03
کاش به دنیا نمی آمدم .. کاش می شد بمیرم.. کاش عاشق نمی شدم .. اما دل ساده و دخترانه من تپید.. و عشق را در چشمان او باور کرد.. باور کردم قلب معصوم ودخترانه من در پناه مردی که می تونه سر پناهم باشه... سولماز
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 مهرماه سال 1387 23:12
ای کاش می شد.. میان این همه آدم ایستاد و گریست.. کاش می شد بین این همه جفت چشم های کور.. بلند بلند گریه کرد.. کاش می توانستم .. کاش می توانستم میان این همه آدم بگریم.. "روزگار غریبی ست نازنین " گریه می کنی خالی شوی.. از درون تهی می شوی.. کاش می شد میان این همه آدم ایستاد و گریست.. سولماز
-
چشمهای بارانی
دوشنبه 22 مهرماه سال 1387 23:07
چقدر دوست داشتم.. یک نفر از من می پرسید.. چرا نگاههایت آ نقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟ اما افسوس هیچ کس نبود.. همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره .. آری با تو هستم .. با تویی که از کنارم گذشتی.. و حتی یک بار هم نپرسیدی.. چرا چشم هایت همیشه بارانی است... سولماز
-
سکوت ستاره
جمعه 19 مهرماه سال 1387 12:00
گفت : می خوام برات یه یادگاری بنویسم .. گفتم:کجا ؟ گفت : رو قلبت .. گفتم مگه می تونی؟ گفت : آره سخت نیست ، آسونه. گفتم باشه .. باشه بنویس تا همیشه یادگاری بمونه.. یه خنجر برداشت.. گفتم این چیه ؟ گفت : سیسسسسس. ساکت شدم.. گفتم : بنویس دیگه ، چرا معطلی.. خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت.. دوست دارم دیوونه. اون رفته ،...
-
هیچ کس تنهاییم را حس نکرد
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 17:59
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره.. چرا وقتی نوبت ماست آسمون جائی نداره.. واسه من تنهائی درده درد هیچ کسو نداشتن.. هر گل پژمرده ای رو تو کویر سینه کاشتن.. دیگه باور کردم این رو .. که باید تنها بمونم.. تا دم لحظه مردن شعر تنهائی بخونم.. سولماز
-
کذ شته ها
دوشنبه 8 مهرماه سال 1387 11:49
به نام انکه مروارید عشق را در دریای بی کران محبت افرید نوشتن آن هم به این صورت تقدیر آدمهای دیوانه ای مثل من و تو است . تقدیر من یا مرگ است یا فریاد .......... هنوز بدعتی عاشقانه از قلم و قصه و زمان با کتاب دارد هنوز ...... اصلا نوشتن حوصله می خواهد حوصله ای که مصلحت اندیشانه است حوصله ای که با پریشانی های گاه و بی...
-
گناه
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 20:00
تنها سفارش من به او این بود که گناه مکن، اما خودم بزرگترین گناه را مرتکب شدم. بدترین سر مشق را به او دادم و داغ ننگی بر پیشانی خویش نهادم که تا جهان باقی است پاک شدنی نیست. میدانم که آب همه آقیانوسها ودریاها برای تطهیر من کفایت نمیکند و پاره سنگهای بیابانهای عالم برای سنگباران کردن من کم است. پس چگونه من خود را از...
-
حرفهای دل
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 19:05
به نام آنکه خورشید عشق را در آسمان قلبم آفرید از هنگامی که به دنیا می آییم به ما یاد می دهند و می آموزند که دوست بدار ولی هنگامی که در آتش دوست داشتن می سوزیم ما را محاکمه می کنند و می گویند چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمی دانم خدایی هست اگر هست چه خدای خاموشیست می خواهم فریاد بزنم اخر با که بگویم درد این قلب شکسته را با...
-
زیبایی های عشق
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 13:27
من ستایشگر زیباییهای شما هستم وحتی بهشت خداوندی را بدون حوریان شما و بدون خوبرویانی که از حریر سفیدو از نور پوششی بر تن می کنند دوست نمیدارم. وقتی تازه دیده به عشق گشودم پیش روی خودفرشته ای دیدم که بالهایش چونان پرتو سفید و نرم بود و من در آن سرمای مرگ آفرین زیر پر و بال گرم و نرم او پناه می جستم ولی دریغ و افسوس که...
-
عشق شیشه
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 15:59
می گویند شیشه احساس ندارد ولی وقتی رو شیشه بخار گرفته قلبم نوشتم دوستت دارم اون هم گریست.
-
خوش آمد گویی به دوستان
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 15:14
سلام از اینکه از وبلاگ من دیدین کردید متشکرم. من این وبلاگ رو برای عاشقها درست کردم. به این دلیل چون خودم عاشقم. عاشق کسی که تو تمام مراحل زندگی کمکم کرده. به من محبت و مهربانی آموخت. به من زندگی آموخت. به من امید داد؛ و آخر سر به من عشق داد و آموخت. شاید اگر نبود زندگی برایم مفهومی نداشت. الان فکر می کنم از نو متولد...