گفت : می خوام برات یه یادگاری بنویسم ..
گفتم:کجا ؟
گفت : رو قلبت ..
گفتم مگه می تونی؟
گفت : آره سخت نیست ، آسونه.
گفتم باشه .. باشه بنویس تا همیشه یادگاری بمونه..
یه خنجر برداشت..
گفتم این چیه ؟
گفت : سیسسسسس.
ساکت شدم..
گفتم : بنویس دیگه ، چرا معطلی..
خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت..
دوست دارم دیوونه.
اون رفته ، خیلی وقته ، کجا ؟ نمی دونم..
اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده..
دوست دارم دیوونه... سولماز